جدول جو
جدول جو

معنی بسط دادن - جستجوی لغت در جدول جو

بسط دادن
(مُ هََ سَ)
گشاد دادن. (آنندراج). شرح دادن. منبسط کردن. توسعه دادن. (فرهنگ فارسی معین). به تفصیل گفتن. به شرح بازنمودن. (فرهنگ فارسی معین) : و مناقب خاندان مبارک شهنشاهی را شرحی و بسطی داده شده. (کلیله و دمنه).
در شرح فراق تو سخن را چه دهم بسط
شرط ادب آنست که این نامه کنم طی.
جمال الدین سلمان (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بسط دادن
فراخیدن گستراندن باز نمودن گشادن گشاد دادن توسعه دادن، بتفصیل گفتن بشرح باز نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
بسط دادن
((بَ دَ))
توسعه دادن، به تفصیل گفتن
تصویری از بسط دادن
تصویر بسط دادن
فرهنگ فارسی معین
بسط دادن
گستردن، گسترانیدن، باز کردن
تصویری از بسط دادن
تصویر بسط دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
بسط دادن
گسترش دادن، وسعت بخشیدن، شرح دادن، به تفصیل بیان کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
میوه دادن درخت، بر دادن، گل دادن گیاه، در کشاورزی کود دادن به زمین
اجازۀ حضور دادن، اذن ورود دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قسم دادن
تصویر قسم دادن
کسی را سوگند دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست دادن
تصویر دست دادن
دست خود را در دست کس دیگر گذاشتن هنگام ملاقات، مصافحه، کنایه از بیعت کردن، پیمان بستن، کنایه از به دست آمدن، حاصل شدن، کنایه از روی دادن، کنایه از میسر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غسل دادن
تصویر غسل دادن
شستشو دادن، شستن، غسلی که در آن بدن میت طبق دستور شرع و با شیوۀ خاصی ابتدا سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ بدن شسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
میزان و تنظیم کردن وضع و حالت و ترتیب نشستن شخص در برابر دوربین عکاسی که غالبا برای رعاین فنی بدستور عکاس صورت میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسم دادن
تصویر وسم دادن
داغ کردن، نشان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسم دادن
تصویر قسم دادن
سوگنددادن سوگند دادن کسی را. یا قسمش نده. ولش کن خ
فرهنگ لغت هوشیار
غلتانیدن، یا غلت آواز. بگردانیدن آواز ترجیع صوت تحریر. باشتباه انداختن در غلط افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسل دادن
تصویر غسل دادن
شستن طبق حکم شرع، وادار به غسل کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پست دادن
تصویر پست دادن
کشیک دادن بنوبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبق دادن
تصویر سبق دادن
درس دادن آموختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز دادن
تصویر باز دادن
پس دادن
فرهنگ لغت هوشیار
در معرض باد گذاشتن: پس از کوبیدن خرمن را باد میدهند، نیست و نابود کردن از دست دادن تلف کردن از کف دادن امری یا چیزی را بدون اخذ نتیجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوسه دادن
تصویر بوسه دادن
بوسیدن ماچ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست دادن
تصویر دست دادن
مصافحه کردن، بیعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیع دادن
تصویر بیع دادن
ارمون دادن پذیرانه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بله دادن
تصویر بله دادن
قبول کردن دختر صیغه نکاح را، بله گرفتن ازدختر در صیغه عقد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسار دادن
تصویر بسار دادن
شخم کردن بیل زدن هموار کردن زمین شخم کرده بساردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست دادن
تصویر دست دادن
((~. دَ))
بیعت کردن، پیمان بستن، میسر شدن، حاصل شدن، اتفاق افتادن، فرصت به دست آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پست دادن
تصویر پست دادن
((~. دَ))
کشیک دادن به نوبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بای دادن
تصویر بای دادن
((دَ))
باختن، رشوه دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باد دادن
تصویر باد دادن
((دَ))
از دست دادن، از دست رفتن، در معرض باد گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
اجازه دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
Charge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برش دادن
تصویر برش دادن
Slice
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برش دادن
تصویر برش دادن
нарезать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
заряжать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برش دادن
تصویر برش دادن
schneiden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
aufladen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برش دادن
تصویر برش دادن
нарізати
دیکشنری فارسی به اوکراینی